من در هفته، یک ساعت از زمانم را برای خودم گذاشتم و همین یک ساعت باعث نجات من بعد از تولدم پسرم شد. منظورم از این یک ساعتی که برای خودم وقت گذاشتم، رفتن به کلاس یوگا و پارک و … نیست، بلکه من زمانم را روی چیز مهم‌تر دیگری گذاشتم. زمان گذاشتن برای فیزیوتراپی بعد از زایمان به بهبودی من کمک زیادی کرد.

زمانی که در مرخصی پس از زایمان بودم، ارزش زمان را فهمیدم، واقعا فهمیدم. من چقدر منتظر بعدازظهر روزهای تعطیل بودن تا مادرشوهرم بتواند بیاید و یک ساعت از بچه‌ام نگهداری کند. سپس من به تنهایی به مرکز شهر می‌رفتم و از خودم با یک قهوه پذیرایی می‌کردم. تنها و آزاد در خیابان بودم، بدون اینکه حتی سنگینی یک پوشک را تحمل کنم.

یکبار به پزشک مراجعه کردم و پزشک کنترل اسفنکتر من را تست کرد و از من خواست که دردم را در مقیاس یک تا 10 ارزیابی کنم. طبق بررسی پزشک، من به فیزیوتراپی کف لگن احتیاج داشتم.

درست است من ترجیح می‌دام آن یک ساعت در هفته را برای پدیکور مراجعه کنم، ولی باید اعتراف کنم که فیزیوتراپی کف لگن بهترین کاری بود که بعد از تولد پسرم برای خودم انجام دادم.

یک پارگی درجه سه در واژن باعث شده بود که من با درد شدید پرینه‌ی مثانه، نشتی ادرار، ناتوانی در مدفوع، و ترس از اینکه نکند دیگر نتوانم بخاطر واژنم بچه‌دار شوم، روبرو شوم.

در قرار ملاقات شش هفته ای پس از زایمانم، پزشک متخصص زنان دوز مسکن من را دو برابر کرد و با عذرخواهی به من اطلاع داد که هنوز برای از سرگیری فعالیت جنسی آماده نیستم (اوم، هنوز آماده پوشیدن شلوار هم نبودم).

به اولین قرار فیزیوتراپیم رفتم. رفتن به فیزیوتراپی به من آرامش داد. نمی‌دانم شاید اینکه پس از مدت‌ها از بچه‌ام که دائم گریه می‌کرد دور شده بودم، یا این که به جای یک روپوش پزشکی، یک جلیقه ابریشمی به من داد تا بپوشم، یا شاید این که من دراز کشیده بودم، نمی‌دانم کدام یکی ولی برای اولین بار از زمانی که پسرم به دنیا آمد، احساس کردم می توانم نفس عمیقی بکشم.

جلسات من شبیه یک رقص طولانی با وقار بود.

ماه‌ها طول کشید، اما فیزیوتراپی کف لگن چیزی بود که من را از روی کاناپه بلند کرد، دوباره توانستم شلوار جین بپوشم و پدهای ادراری به اندازه پوشک را دیگر لازم نبود استفاده کنم.

همچنین به من این فرصت را داد که با بزرگسالان دیگری با مشکل مشابه صحبت کنم. در نهایت، حتی به کلاس یوگای پس از زایمان او پیوستم. او با نوزاد من و سپس شوهرم آشنا شد.

البته همه چیز هم جالب نبود. گذراندن یک ساعت در هفته با یک متخصص پزشکی که واژن من را نگاه می‌کند، به اندازه انجام تمریناتی که او پیشنهاد کرده بود سخت و ناراحت کننده بود.

با این حال، من در حال بهبودی از یک ترومای واقعی واژن بودم. وقتی هر جلسه آنجا دراز می کشیدم، یاد می‌گرفتم که خودم را ببخشم که هنوز آن مادر فعالی نبودم که می خواستم باشم. آیا ترجیح می‌دهم از زمان کمیابم برای گشت و گذار با دوستانم استفاده کنم؟ بله همینطور است. اما در هر صورت به فیزیوتراپی مراجعه کردم و اکنون می توانم پسرم را به پارک ببرم بدون اینکه احساس کنم واژنم به طور خود به خود در حال سوختن است.