من قرار است این بار پس از زایمان و هنگام نگهداری از بچه دومم کارها را کمی متفاوت با دفعه قبل انجام دهم و به خودم آنقدر سخت نگیرم. اشتباهات احمقانه مادران جدید به ضرر خودشان تمام میشود و خودشان را خسته میکند پس بهتر است با دقت بیشتری این دوران را بگذرانند.
اکنون که فرزند دومم را باردار هستیم، مدتی فرصت داشتم تا به نحوه مدیریت مرحله نوزادی فرزند اولم فکر کنم و اینکه چگونه میتوانم این بار کارها را کمی متفاوت انجام دهم تا کمتر سختی بکشم.
کارهای زیادی وجود دارد که من در گذشته انجام دادم و اکنون میتوانم به آنها بخندم و خیلی چیزهای دیگر که اکنون به من میفهماند که باید برای دریافت حمایت بیشتر از دیگران کمک میخواستم.
برویم و در ادامه کارهای احمقانهای که من در بار اول بچه دار شدنم انجام دادم را با هم ببینیم.
برای بعد از زایمان لباس غیربارداری برای تعویض به بیمارستان بردم!
کمتر از ۲۴ ساعت پس از زایمان نوزاد 4 و نیم کیلوییام، سعی کردم لباس غیر بارداری را تنم کنم. به آینه حمام بیمارستان نگاه کردم و از دیدن شکمم که روی کمر شلوار آویزان بود، متعجب شدم. و احساس کردم باسنم به طور دردناکی از در شلوارم گیر افتاده است.
پیراهنم هم از روی ناف پایینتر نمیآمد و انگار دیگر خیلی برای من کوچک بود. حتی نمیتوانستم با آن پیراهن دیگر بچهام را شیر دهم.
نمیدانم چرا چنین کار احمقانهای کردم و این لباسها را با خودم به بیمارستان آوردم. من میدانستم که حداقل شش هفته طول میکشد تا رحم من به اندازه قبل از بارداری خود بازگردد، و همچنین میدانستم که در طول بارداری حدود 25 کیلوگرم وزن اضافه کردهام. بنا به دلایلی، تصور میکردم که از هر دوره نقاهت معمولی معاف میشوم و همه چیز سریع سر جای خود باز میگردد.
از چرت زدن امتناع میکردم!
یک توصیه مهم برای مادرانی که نوزاد دارند وجود دارد و آن هم این است که، «وقتی کودک میخوابد بخوابید.»
اما من هفتههای اول به دنیا آمدن فرزندم از این توصیه اجتناب میکردم. اولویتهای بسیار عجیبی داشتم. احتمالاً ربطی به هورمونهای پس از زایمان دارد، و ارتباط زیادی با اضطراب پس از زایمان دارد، اما وقتی کودک خواب بود، احساس میکردم باید دنیا را تسخیر کنم؛ و منظورم از تسخیر دنیا، این است که مثلا اتاق خوابمان را به طرز دیوانهواری تمیز کنم.
با نگاهی به گذشته، ای کاش میتوانستم به آن نسخه از خودم بگویم: «صبر کن! قبلاً هرگز به تمیز بودن وان اهمیت نمیدادی، پس چرا الان اهمیت میدهی؟» یا «صبر کن. بله، تو مهمان داری، اما این مهمانان پدر و مادر تو هستند و آنها کسانی هستند که به تو گفتهاند با بزرگ کردن تو در یک محیط نه چندان تمیز به تو یک مزیت بیولوژیکی دادهاند، پس لازم نیست برای آمدن آنها خانه را برق بیندازی.»
این بار که فرزندم به دنیا بیاید، من یک کودک نوپا هم دارم. این کودک نوپا تمیز کردن خانه را برای من بیهوده میکند و من هر بار تمیز کنم او کثیف میکند. بنابراین من در یک نبرد بازنده شرکت نمیکنم.
من سعی کردم به تک تک تبریکها در رسانههای اجتماعی پاسخ دهم!
پنج روز پس از اینکه پسرم به دنیا آمد، تصمیم گرفتم با اعلام تولد او در اینستاگرام و فیسبوک، به همگی این موضوع را اعلام کنم. هجوم کامنتهای تبریک بسیار مهربانانه بود و خواندن آنها آنچنان برایم لذت بخش بود که حد ندارد اما فقط تا زمانی که تصمیم گرفتم به تک تک آنها پاسخ دهم. چرا این تصمیم را گرفتم، نمیدانم. (اوه صبر کنید، بله، میدانم: دلیل آن، آن طوفان بینقص هورمونها و اضطرابهای پس از زایمان بود.)
اما این تصمیم من باعث شد یک شغل تمام وقت در پای گوشی ام داشته باشم و به تک تک لایک ها و کامنت ها و دایرکت ها جواب بدهم.
یک سریال تلویزیونی ترسناک را شروع کردم و حاضر به توقف تماشای آن نشدم!
آن سریال، نمایش نتفلیکس، The Haunting of Hill House بود. داستان یک خانواده زیبا، شاد و دوست داشتنی است. این خانواد توسط قدرتهای تاریک ماوراء طبیعی از هم پاشیده میشود و تراژدیهای زیادی در پی دارد. به همان اندازه که سرگرم کننده بود، به همان اندازه هم آن را به کسی که در به تازگی مادر شده است توصیه نمیکنم.
در نهایت، در حالی که چشمانم را به تلویزیون دوخته بودم، خواهرم تلویزیون را خاموش کرد. سپس یک کارتون را روشن کرد و به من گفت که اگر میخواهم چیزی را تماشا کنم، باید بدون نیاز به فکر و خوب باشد.
از ادرار کردن در شلوارم خجالت میکشیدم!
بله، ادرار کردن در شلوار در ملاء عام ایدهآل نیست و بیشتر ما احتمالاً میتوانیم خجالت ناشی از ادرار کردن شلوار را تصور کنیم. با این حال، من فقط از ادرار در شلوارم در ملاء عام خجالت نمیکشیدم (که پیش هم آمد برای من)، من از اینکه شلوارم را در خلوت خانه خودم خیس کنم هم خجالت میکشیدم (که این کار را هم انجام میدادم. زیاد).
به لطف دانش محدود من در مورد عضلات کف لگن، زایمان با فورسپس و پارگی درجه سه، بدنم کارهای درمانی زیادی نیاز داشت. به جای اینکه بفهمم که باید به آن زمان بدهم تا ترمیم شود، از اینکه بدنم نمیتواند در برابر چالشهایی که زایمان ایجاد کرده بود بایستد احساس شرمندگی میکردم.
من هرگز نمیخواهم کسی که برایم مهم است اینقدر نسبت به خودش سختگیر باشد، پس چرا این سرزنش و شرمندگی را برای خودم پذیرفتم؟
پس از مراجعه به متخصص اورژانس، با حالت طنز در حین معاینه من پرسید: «آیا میدانستی که از واژن تا مقعد پاره شدهای؟».
بعد از آن، پس از جلسات متعدد با فیزیوتراپیست لگن، توانستم کنترل کامل بر مثانه خود را به دست بیاورم. با این حال، حتی مهمتر از آن این بود که یاد گرفتم به بدنم به خاطر توانایی باورنکردنیاش برای بازیابی به جای شرمساری از چیزی که نمیتوانم کنترل کنم، احساس غرور کنم.
باید حتما کتابهای کتابخانه را به موقع برمیگرداندم!
بازتابی دیگر در مورد اولویتهای نابجا. با نگاهی به گذشته، فکر میکنم کتابهای کتابخانه فقط بهانه بودند. من سعی میکردم تا حدودی در زندگی آشفتهام با یک نوزاد کمی کنترل داشته باشم.
وقتی بچه دومم به دنیا بیاید، باز هم از کتابخانه کتاب میگیرم و اگر فرصتش نشد، آن را دیرتر پس میدهم و فقط به کتابخانه جریمه آن را میپردازم.
من خودم را مجبور کرده بودم که حتی وقتی گریه کردن برایم خوب بود، لبخند بزنم!
بچه دار شدن، یک وضعیت وحشی است. پر از اوج، و همچنین فرود. وقتی اولین بچهام را به دنیا آوردم، دوستانم اغلب میگفتند: «تو باید خیلی خوشحال باشی!» و من خوشحال بودم، فقط صد در صد مواقع احساس خوشحالی نمیکردم. گاهی اوقات – اغلب اوقات – احساس ناراحتی میکردم.
در یک روز سخت، یکی از اعضای عاقل و دوست داشتنی خانواده به من گفت که وقتی اولین نوزادش را به دنیا آورد، پزشکش به او گفت که تنها کارش محبت و نگهداری از نوزاد است.
این کلمات به من کمک کرد. وظیفه من این نبود که همیشه لبخند بزنم، یا همیشه احساس خوشحالی کنم، یا سعی کنم همیشه از هر لحظه لذت ببرم. وظیفه من این بود که نوزادم را دوست داشته باشم و او را تکان دهم.
میتوانستم این کار را در حالی که احساس خوشحالی میکردم، انجام دهم. اما از طرفی میتوانستم این کار را در حالی که احساس غمگینی میکردم هم انجام دهم، و این خوب است.
امیدوارم این بار دوم بتوانم احساس راحتی بیشتری داشته باشم. و هم اوج و هم فرودم را با کسانی که از من حمایت میکنند به اشتراک بگذارم. زیرا میدانم که تا زمانی که فرزندانم را دوست دارم، کارم را انجام میدهم.
مطالب مرتبط
- اسباب بازیها
- اقدام به باردار شدن
- انضباط کودک
- باردار بودن
- باردار شدن
- بارداری
- تاثیر والدین
- جشنهای تولد
- خانواده
- خردسالان
- خواب کودک
- دندان درآوردن
- دوران نوزادی
- رشد کودک
- زایمان
- زندگی خاوادگی
- سایر
- سبک
- سلامت بارداری
- سلامت خانواده
- سلامت کودک
- سلامتی زنان
- سیسمونی نوزاد
- شیردهی
- غذای کودک
- فعالیتها
- فهرست
- قولنج
- کودک
- کودک نو پا
- کودکان استثنائی
- مراقبت از نوزاد
- مراقبتهای پس از زایمان
- ناباروری
- هفتههای بارداری