مقدمه

مادران در دوران پس از زایمان، دچار مشکلات متعددی از نظر جسمی و روحی می‌شوند. این مشکلات چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی، در دوران پس از زایمان رایج هستند و مسئله‌ی غیر عادی نیستند. مسئله‌ی بعدی در مورد این مشکلات آگاهی و درمان آن‌ها است. به همین دلیل ما در این مقاله به توضیح در مورد اثرات اضطراب پس از زایمان که یکی از مشکلات روحی پس از زایمان است، می‌پردازیم.

اتفاقات پس از زایمان

بعد از زایمان اتفاقات مختلفی برای مادران می‌افتد. فرقی هم ندارد، که زایمان از نوع سزارین بوده باشد یا طبیعی. بنابراین، بهتر است در مورد مشکلات پس از زایمان اطلاعاتی داشته باشید، تا بتوانید بهتر با این مشکلات کنار بیایید. یکی از مشکلات پس از زایمان، مواجه شدن با انواع اختلالات روانی پس از زایمان است. آیا در مورد این اختلالات اطلاعاتی دارید؟

یکی از این اختلالات اضطراب پس از زایمان است. احتمالا می‌دانید که اضطراب پس از زایمان، تاثیرات منفی بسیاری بر زندگی مادران و اطرافیان آن‌ها می‌گذارد. در همین راستا معمولا کمپین‌های سلامت روان، مردم را ترغیب می‌کنند تا در مورد این مسئله با کسی صحبت کنند. اما اگر در چنین شرایطی، به هر دلیلی کسی در دسترس نباشد، این مادران باید چه کاری انجام دهند؟
در ادامه تجربه‌ی یک مادر را از زبان خودش، در این مورد بیان کرده‌ایم.

تجربه‌ی یک مادر

اضطراب پس از زایمان تقریبا تمام جنبه‌های زندگی من را تحت تاثیر قرار داده بود و روند زندگی من را کند کرده بود.
از شش ماه پیش که صاحب فرزند دوم خود شده‌ام، تغییرات و پیشرفت‌هایی در پوشک کردن نوزاد، حرکت کردن نوزاد روی شکم، شیردهی، چرت زدن، را در زندگی روزمره‌ی خود مشاهده کرده‌ام. با این حال، حالم اصلا خوب نیست.
قلبم دائما در تپش است (گویی در حال مسابقه است). وقتی اوضاع واقعا بد است، کاملا فلج و از کار افتاده می‌شوم. بهتر بخواهم بگویم، اضطراب پس از زایمان تمام جنبه‌های زندگی‌ام را فلج کرده است.

اضطراب

ما با افسردگی پس از زایمان بیشتر آشنا هستیم، اما مطالعات نشان می‌دهد، که اضطراب پس از زایمان حدود سه برابر بیشتر است. در واقع اضطراب در حدود 15 درصد از زنان در دوران بارداری و 17 درصد از زنان در دوران پس از زایمان، را درگیر می‌کند. از بهبودی جسمی، تعدیل مالی، تغییر هویت، تغییر در روابط شخصی و انتقالاتی که با ورود کودک انجام می‌شود، همه و همه زندگی یک مادر را تغییر می‌دهند.
بنابراین، این مسئله که یک چیز غیر عادی را حس کنید، کاملا طبیعی است.

کتی کامکار (Katy Kamkar) روانشناس بالینی در مرکز اعتیاد و بهداشت روان و استادیار دانشگاه تورنتو، در یادداشتی اینگونه می‌نویسد: “در حقیقت درجاتی از اضطراب، پاسخی کاملا مناسب به تمایل به ارائه‌ی بهترین مراقبت‌ها از کودکتان است.”
وی در ادامه بیان می‌کند: “داشتن اضطراب و نگرانی در هنگام بارداری و پس از زایمان بسیار معمول و رایج است. اما اگر این امر باعث ایجاد پریشانی و یا اختلال در توانایی شما در مراقبت از کودک یا خودتان یا مسئولیت‌های روزمره شما شود، ممکن است اضطراب پس از زایمان باشد.”

کنترل وضعیت

در شش ماه گذشته، دچار افزایش اضطراب شده‌ام. پس از تولد اولین فرزندم در سه سال پیش، من دچار افسردگی پس از زایمان شدم. این در حالی است، که هنوز هم سنگینی فشار خلا و ناامیدی که در آن زمان احساس می‌کردم، را به یاد دارم. وقتی تابستان گذشته من و شوهرم از ورود اولین فرزندمان به زندگیمان استقبال کردیم، من با هوشیاری روزانه وضعیتم را چک می‌کردم. من هیچ یک از احساساتی که با اولین فرزندمان احساس می‌کردم، نداشتم. بنابراین، من فهمیدم، که از مشکلات رد شده‌ام.

اثرات

با این حال من به سختی می‌خوابیدم. همچنین اگر مجبور به ترک خانه، با یا بدون بچه‌ها بودم، بی‌منطق مضطرب می‌شدم. من دائم با خودم در مورد اتفاقات بدی که ممکن بود، برایم بیفتد، فکر می‌کردم. به طور مثال، اگر زمانی که به تنهایی در بیرون هستم و دچار سانحه‌ی رانندگی شوم، چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر بچه‌ها را با خودم بیاورم، آنوقت چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر برای یکی از آن‌ها اتفاقی بیفتد، چه کار کنم؟

همچنین ممکن بود احساس بیماری بکنم و یا دچار وسواس در مورد جزئیات آخرین اشتباهی که کرده بودم، می‌شدم. مثل موارد بی‌اهمیتی مانند فراموش کردن محتویات ضروری داخل کیف کودک. با این حال من تمام روز را گریه نمی‌کردم. همچنین زمانی که در آشپزخانه بودم و چاقوها در دسترسم بودند، به این که خودزنی کنم، فکر نمی‌کردم. بنابراین، این یعنی من خوب بودم درست است؟
در حالی که این اشتباه است و او اصلا خوب نبود و شرایط مساعدی نداشت.

شاید تصور کنید، که این مادر دچار اختلال وسواسی اجباری پس از زایمان شده باشد. اما اینطور نیست، چرا که در مراجعه به پزشک، این اتفاقات و افکار او را ناشی از اثرات اضطراب پس از زایمان تشخیص دادند.

مراقبت از کودک

چک‌های روزانه‌ی من برای ماه اول خیلی خوب پیش رفت، اما در ماه دوم احساس اضطراب بیشتری کردم. اضطراب کمتر نشده است و به روش‌های غیر منتظره‌ای همچنان نشان داده می‌شود. من مرتبا به سمت گهواره‌ی نوزادم می‌روم تا نفس کشیدن و بالا و پایین شدن سینه‌اش را چک کنم. بعد از اینکه چک کردم و احساس رضایت کردم، بر می‌گردم.
اما باز این اطمینان خاطر به سرعت از بین می‌رود و دوباره پاورچین پاورچین به سمت گهواره برمی‌گردم تا دوباره این مسئله را چک کنم.

در برخی مواقع، من نیاز به اطمینان از نفس کشیدن کودک نوپای خود داشتم. بنابراین هر شب بین اتاق‌ها در رفت و آمد بودم، تا اینکه خودم را مجبور به خوابیدن می‌کنم.
احساسات اضطراب‌آوری که بیشتر به رفاه فرزندانم مربوط می‌شود، تا اینکه مرتبط با زندگی شخص خودم باشند. این در حالی است، که من همیشه در این مورد در حال انتقاد شدید از خود بوده‌ام. اضطراب مانند یک صدای بلند در سر من به صدا در می‌آمد و گاهی اوقات کرکننده بود.

احساسات و علائم

من معمولا زیاد خانه نیستم، هر وقت از خانه خارج می‌شوم، فرقی ندارد که این بیرون رفتن، رفتن به یک فروشگاه باشد، یک شب به یاد ماندنی با دختران یا همسرم باشد، در هر صورت من با خودم دچار کشمکش می‌شوم. وقتی خارج از خانه هستیم، در سینه‌ام، احساس سنگینی می‌کنم. احساس عصبانیت همراه با بی‌قراری دارم.
دائما مشغول این هستم که چیزی را فراموش نکنم و یا دعا کنم که به مقصد برسیم و با خیال راحت به خانه برگردیم. در تمام مدت حضورم در بیرون، احساس ترس و وحشت می‌کنم که اتفاق بدی قرار است برای من بیفتد.

من به شدت عصبی بودم. سرم درد می‌کرد. گویی ذهنم در حال مسابقه است. در نتیجه‌ی این اتفاقات هر وقت مضطرب می‌شوم، بلندتر و سریع‌تر صحبت می‌کنم.
کودک نوپای من در مقابل این رفتارهای من، شروع کرد به گفتن اینکه “من دیگر نمی‌خواهم صدای مادر دیوانه‌ام را بشنوم.”
این که نمی‌توانستم برای او توضیح بدهم که مامان دیوانه نیست، بلکه فقط مضطرب است، قلبم را شکست.

دریافت حمایت و کمک

من در گذشته نیز این کار را انجام داده بودم. بله درست است من به خودم اعتراف کردم، که به کمک احتیاج دارم. بعد با صدای بلند این را گفتم. به همان اندازه که شما به خودتان اعتراف می‌کنید که به کمک نیاز دارید، دریافت کمک نیز دشوار است و چالش‌های مربوط به خود را دارد.

مدتی طول کشید تا بتوانم از پزشک خود وقت ملاقات بگیرم. بنابراین، در این بین یکی از دوستانم اطلاعات تماس خدمات بهداشت روانی را که در یک کلینیک بهداشت زنان بود را برای من ارسال کرد. من با خط پذیرش کلینیک تماس گرفتم و پیغامی گذاشتم. چند روز بعد دوباره امتحان کردم و مجددا تماس گرفتم.
پرستار پذیرش به سرعت به من گفت که وقت‌ها رزرو شده‌اند و فقط بیمارانی را که از طریق یک واقعه آسیب‌زا در طی دو ماه گذشته دچار اختلال اضطراب پس از سانحه شده بودند، پذیرش می‌کنند.
من در مقابل پاسخ او پرسیدم، آیا زایمان و اضطراب یک مشکل جدی حساب می‌شود؟ که گویا اینطور نبود.

هزینه‌ها

در نهایت من به ملاقات با متخصص زنان و زایمان خود رفتم. او تشخیص داد که من با اضطراب پس از زایمان دست و پنجه نرم می‌کنم. وی از من پرسید که آیا هنوز شماره تماس یک درمانگر را که چند سال پیش ملاقات کرده بودم، را در اختیار دارم. و من را به آن درمانگر ارجاع داد.
بنابراین، من آن درمانگر را پیدا کردم و به او زنگ زدم. او بسیار از دیدن من استقبال کرد. اما این در حالی بود که من فهمیدم هزینه‌ی ویزیت آن تحت برنامه‌ی بیمه‌ی جدید من قرار نمی‌گیرد.

قلبم بسیار گرفت. می‌دانستم که توانایی پرداخت هزینه‌های خدمات او را ندارم. با این حال، او یک هفته بعد با پیشنهادی خوب با من تماس گرفت. او پیشنهاد داد، کمی تخفیف به من بدهد. بنابراین ما بر روی یک حق ویزیت توافق کردیم که برای هر دوی ما مفید بود. در ادامه من از او خواستم تا برنامه‌ی خود را به من اعلام کند، تا بتوانم قرار ملاقات بگذارم.
بیش از یک ماه گذشت و من هیچ وقت از او خبری نشد. شاید نرخ تخفیف من را از لیست فوریت حذف کرده است.

موانع

اکنون من از نزدیک می دانم که بسیاری از موانع دستیابی به منابع بهداشت روان چیست. ظرفیت پذیرش برای بیمارانی مانند من پایین است. به همین دلیل وقتی مشکلات شما در اولویت ثبت نمی‌شوند، شما ناامید و دلسرد می‌شوید. علاوه بر این محدودیت‌های مالی ممکن است شما را از رفتن به پیش یک درمانگر منصرف کند. بعد از این احتمالا باید به این فکر کنید که چه باید بکنید. به این فکر کنید که اصلا گزینه‌ی دیگری نیز وجود دارد یا خیر؟

کمپین‌های سلامت روان مردم را به این که با “کسی صحبت کنید” یا “فقط کمک بخواهید” اما وقتی این کمک هنوز دور از دسترس است، چه فایده‌ای دارد؟

همانطور که احساس ناامیدی می‌کنم، من می‌دانم که هنوز در موقعیتی نسبتا بهتر هستم. چرا که فکر کردن در مورد زنان در سراسر کشور که فاقد پوشش بیمه یا پول برای پرداخت هزینه‌های مراقبت هستند، یا پزشکانی را ندارند که در یک تاریخ مقرر شده به آن مراجعه کنند، یا حتی منابع بهداشت روان قابل دسترس در دسترس آن‌ها نیستند، حتی باعث می‌شود که من ناامیدتر بشوم.

کمک به خود و خود مراقبتی

با مشکلاتی که بیان کردم، من تصمیم گرفتم، که خودم اختیار امور را به دست بگیرم. من شروع به استفاده از یک برنامه مدیتیشن کردم و سعی می‌کردم، در ابتدای روز چند دقیقه آن را کار کنم. همچنین وقتی بچه‌های کوچکم قصد چرت زدن دارند، من در خانه آن را تمرین می‌کنم.

همچنین من اطمینان حاصل می‌کنم، که با یک حلقه‌ی قابل اعتماد در ارتباط باشم. در این حلقه، مهم‌تر از همه شوهر من است. وقتی با چشمانی وحشت‌زده به او نگاه می‌کنم و می‌گویم: نمی‌توانم، او می‌داند چه زمانی نوزادان را بردارد و به من اجازه می‌دهد تا آرام شوم.
همچنین او می‌داند چه زمانی به من کمک کند، تا من از موانع عبور کنم و به یاد بیاورم که می‌توانم و از پس کارها برمی‌آیم.

امیدوار بودن

جمله‌ای وجود دارد که من اغلب به آن فکر می‌کنم، “پایان شب سیه سپید است.” من همانند این جمله، احساس می‌کنم، کور سوی نوری را می‌توانم ببینم.
من اخیرا یک فهرست از زنان درمانگر سیاه پوست را در منطقه‌ای پیدا کردم و پس از چند بارتلاش مجدد، بالاخره یکی از آن‌ها را پیدا کردم.

من هدفم این است که بتوانم بدون وحشت از خانه بیرون بروم و نسبت به رفتارهای عادی کودکانم، وقتی که ضربانم قلبم بالا است، واکنش نشان ندهم. من می‌خواهم احساس آزادی و سرگرمی بیشتری داشته باشم . بنابراین مصمم هستم آنچه را که می‌توانم انجام دهم تا بالاخره بتوانم به یک درمانگر مراجعه کنم.

من وقتی اولین تماسم را با درمانگر جدیدم گرفتم، با کودک پنج ماهه‌ام تنها بودم. حتی در آن تماس اولیه، من احساس کردم که در اولویت بودن، تایید شدن و شنیده شدن، برای اولین بار چه حسی دارد.
من در حالی که گونه‌های کودکم را می‌بوسیدم، کودک گیج شده‌ام را به اطراف چرخاندم و گریه کردم. او به من گوش داد، این یک پیروزی کوچک اما حیاتی برای من به نظر می‌رسید.
نوزادان شاد و سالم، به مادرانی شاد و سالم نیاز دارند، به همین دلیل من نمی‌گذارم که اضطراب پس از زایمان پیروز شود.