متخصص اطفال تمام طول روز خود را با بچه ها می گذرانند. بچه ها و پدر و مادرهای آن‌ها که بچه شان را در آغوش دارند. اما حال فرض کنید که متخصص اطفال خودش هم دوست داشته باشد که بچه داشته باشد ولی نابارور باشد. متخصص اطفال نابارور در طول روز وقت خود را با بچه‌هایی می گذراند که آرزو می کند بتواند یکی شبیه آن ها برای خودش داشته باشد. حتی والدین برخی روزها اطفالی را برای ویزیت می‌آورند که به تازگی به دنیا آمده‌اند.

متخصصین اطفال معمولا بیشتر از دیگران هم بچه دوست دارند. به همین دلیل است که بین تخصص های مختلف این شاخه را انتخاب کرده اند. آن ها خلاقیت بچه ها، انرژی بچه ها و انعطاف پذیری و پاکی بچه‌ها را خیلی دوست دارند.

تجربه یک متخصص اطفال از ناباروری خودش

همه دوران زندگی‌ام را به عنوان پرستار بچه، خواهر و برادر بزرگتر، معلم خصوصی و مشاور با بچه ها گذرانده‌ام. من زمانی که این شاخه پزشکی را انتخاب کردم آن را با با سایر زمینه‌های پزشکی مشابه مانند جراحی و زنان و زایمان مقایسه کردم. از این مقایسه نتیجه گرفتم که رشته متخصص اطفال، برای آن دسته از زنانی که می خواهند بعداً بچه بزرگ کنند و همزمان شاغل باشند، مناسب‌تر و نزدیک‌تر به ویژگی “خانواده دوستی” است.

من همیشه صحبت‌های زیادی با اساتیدم در زمان گذراندن طرح در مورد اینکه چه زمانی “زمان مناسب” برای تشکیل خانواده است، داشتم.

همسرم هم پزشک است. ما با هم در این مورد صحبت کردیم. به این فکر می کردیم که چه زمانی برای شرایط ما بهتر است که بچه دار شویم. زمان به پایان رسیدن آموزش بالینی به این نتیجه رسیدیم که اکنون زمان خوبی برای شروع “تلاش برای بارداری” به نظر می رسد.

یک سال و نیم از این تلاش برای بارداری ما گذشت. من فهمیدم که من یک متخصص اطفال هستم که در همان 30 سالگی ناباروری را تجربه می‌کنم.

در ابتدا، هر ماه من و همسرم خیلی هیجان زده بودیم. ما تصور می‌کردیم که اگر این ماه باردار شوم، چند ماه آینده چگونه خواهد بود و چگونه می‌تواند بر برنامه‌ریزی برای دورهمی‌های خانوادگی، تعطیلات و ماجراجویی‌هایی که امیدواریم ادامه دهیم، تأثیر بگذارد.

ماه به ماه می گذشت. من احساس می‌کردم با علائم PMS (سندرم پیش از قاعدگی) خودم را فریب می‌دهم. فکر می‌کردم شاید بالاخره اتفاق می‌افتد. اما بعد از آن تست‌های بارداری هر بار منفی می‌شدند.

من و هم همسرم اکنون آزمایش های لازم برای مشخص شدن دلیل ناباروری را انجام داده ایم. منتظریم که هفته آینده نتایج را با پزشکمان در میان بگذاریم. احتمالا بین اینکه داروی کلومیفن سیترات را برای درمان نازایی مصرف کنم یا زودتر لقاح داخل رحمی (IUI) یا لقاح آزمایشگاهی (IVF) انجام دهیم، پزشک به ما مشورت بدهد.

البته در صورتی که سندرم تخمدان پلی کیستیک داشته باشم، همه چیز پیچیده تر می  شود.

من تصمیم گرفته‌ام که این مسئله را خصوصی نگه دارم و با همکارانم درباره آن صحبت نکنم. با وجود اینکه پزشک هستم اما سعی می کنم زیاد در مورد آن مطالعه نکنم یا در مورد آن تحقیق نکنم. من ترجیح می‌دهم روند فکری متخصص زنان و زایمان را بشنوم و به او اجازه دهیم که روند مراقبتی و درمانی ما را پیش ببرد.

عجیب ترین کار متخصص اطفال بدون فرزند

یکی از عجیب‌ترین چیزها در مورد یک متخصص اطفال بدون فرزند این است که من به عنوان بخشی از مراقبت‌های بالینی به خانواده‌ها توصیه‌های والدینی زیادی می‌دهم.

مثلا به آن‌ها آموزش می دهم که چگونه می توانند فرزندشان را تشویق به خوردن غذاهای سالم کنند. به آن‌ها آموزش می دهم که چگونه شیردهی را متوقف کنند و … .

وقتی پزشک اطفال هستید اما خودتان بچه ای ندارید، عجیب است که درباره این موضوعات به کسی مشورت دهید.

توصیه من بر اساس شواهد پزشکی موجود، مربیان و همکاران قابل اعتماد و تجربه شخصی من به عنوان یک خواهر بزرگتر است. دارم یاد می‌گیرم که چه چیزی جواب می‌دهد و چه چیزی خوب نیست.

من می دانم که آن بی خوابی به دلیل نگهداری از نوزاد با آن بی خوابی به دلیل شیفت شب را در بیمارستان گذراندن، با هم یکی نیست.

وقتی مراجع درباره چالش شیردهی سوال می کند، من به تجربه‌ام به عنوان یک متخصص اطفال تکیه می کنم و خوشحالم که می توانم بخشی از این نوع مکالمات باشم.

عملکرد بالینی از جهاتی برای من سخت است. برای مثال وقتی آن دسته از بچه هایی را می بینیم که والدینشان ترکشان کرده اند. در حالی که من آرزو دارم بچه دار شوم، برخی والدین با این فرشته های کوچک این رفتار را می کنند.

در آن لحظات، به جایی برمی گردم که در وهله اول به من اجازه داد تا پزشک اطفال شوم، یعنی توانایی من در مراقبت از کودکان در مواقع شادی و غم.

یکی از جنبه‌های شغل من که بیشتر دوستش دارم، صحبت و مشورت دادن به والدین شاد و مضطربی است که می خواهند نوزادشان را از بیمارستان ترخیص کنند.

من توضیح می‌دهم که چه چیزی برای کودکی به این کوچکی طبیعی است: رفلکس، بثورات، الگوهای غذا خوردن، وزن.

دوستانم و اعضای خانواده ام که از مشکل من خبر دارند، سوال می کنند که چگونه می توانم با مادران مشتاق و نوزادانی که تازه به دنیا آمده اند چنین تجربیاتی داشته باشم، آیا این ناعادلانه نیست؟

اما دریافته‌ام که دیدن این خانواده‌های شاد برای من در محل کار بسیار کمتر از نظرات بی‌فکر (اما نه بدخواهانه) از آشنایان خارج از محل کارم چالش برانگیز است.

زمانی که با دوستانم دور هم جمع می شویم. با دوستانی احاطه می شوم که یا باردار هستند، یا در حال بازی با کودک نوپایشان هستند یا … .

مکالمات اغلب بر بارداری، تولد و بچه‌های کوچک متمرکز است.

همین دیشب هنگام شام، دوستان عزیزم که در سه ماهه سوم بارداری خود هستند، گفتند: “فکر می کنم همه کسانی که می شناسیم باردار هستند.”

من پیش خودم فکر کردم که آیا زمان آن است که صحبت کنم و بگویم “خب، واضح است که این درست نیست.”

من به خودم افتخار می کنم که از آن دسته افرادی هستم که همیشه حاضر هستند در مورد چیزهای سخت صحبت کنند، اما من دیشب صحبت نکردم. در عوض، نفس عمیقی کشیدم نوشیدنی‌ام را سر کشیدم و اجازه دادم گفتگو از آن مکان دور شود.