مقدمه

شاید کلمه‌ی دو حرفی “نه” از دید بسیاری از افراد با ارزش و کاربردی نباشد. حتی شاید در مقابل این کلمه حس بدی داشته باشند و احساس کنند اگر کسی که به آن‌ها نه بگوید یا خودشان به دیگران نه بگویند، کار اشتباهی کرده‌اند. اما در مقابل این ترس و نگرانی باید گفت، که اصلا اینطور که فکر می‌کنید، نیست. شما با گفتن نه در مقابل پیشنهادات و درخواست‌های دیگران که باب میل شما نیست، در واقع وقت و انرژی خود را برای کارهایی که دوست دارید، حفظ می‌کنید. از نه گفتن و نه شنیدن نترسید. در این مقاله در مورد تجربه مادر یک کودک اوتیسمی صحبت کرده‌ایم. این مادر توانست به خاطر پسر اوتیسمی خود توانایی نه گفتن را یاد بگیرد.

تجربه یک مادر

همکارم دستش را روی بازوی من گذاشت و گفت: “تو باید یاد بگیری که چگونه نه بگویی.” من به خاطر رد کردن دعوت به ناهار کاری، از او بسیار عذرخواهی کردم. من به عنوان یک مادر شاغل و مادر دو پسر جوان، بیش از حد در کارم غرق شده بودم. به همین دلیل توصیه‌های بسیاری به من می‌شد. “در صورتی که نمی‌توانید کاری را انجام دهید، بگویید نه.” توصیه‌ای بود که بارها و بارها می‌شنیدم.
من دائما یا با چالش‌های کاری‌ام درگیر بودم یا در حال عمل به وظایف خود به عنوان یک مادر بودم. مشاوره‌ها و توصیه‌ی نه گفتن همیشه همراه با یک پیشنهاد ارائه می‌شد. به این صورت که من برای اینکه بتوانم کارهای مورد علاقه خود را انجام دهم، باید به یک سری کارهای دیگر نه بگویم. تا وقت و انرژی خود را برای کاری که دوست دارم حفظ کنم. این در حالی بود که من ساعت‌های زیادی را درجلسات بی‌هدف، آماده کردن دقیقه نودی لباس‌هایی برای جشن هالووین و یا کار اضافی روی برخی از پیشنهادات یک پروژه، صرف می‌کردم. در همین حال من تمام وقت فکر می‌کردم، چرا با تمامی این کارها موافقت می‌کردم؟

Ability to say no
توانایی نه گفتن به کارهای دیگر و رسیدگی به کودکان خود

دلیل نه گفتن

نه گفتن کار ساده‌ و آسانی نیست. به خصوص این کار برای خانم‌ها دشوارتر است. ما یاد گرفته‌ایم که دیگران را خوشحال کنیم. به همین دلیل است که شاید نمی‌توانیم به دیگران نه بگوییم، چون نگران این هستیم که آن فرد از ما ناراحت شود. یا از اینکه خودخواه به نظر برسیم، می‌ترسیم. همچنین نگران این هستیم که اگر این فرصت پیشنهاد شده را از دست بدهیم، هیچ چیز دیگری جای آن را نخواهد گرفت و فرصت دیگری مثل آن برای ما ایجاد نمی‌شود. حتی اگر از برخی درخواست‌ها و پیشنهادات بیزار باشیم و در عین حال در آن زمان خسته باشیم، باز هم نسبت به گفتن کلمه دو حرفی “نه” احساس ترس می‌کنیم.

تاثیر شرایط زندگی

یک بحران بزرگ در زندگی من باعث شد تا نسبت به نه گفتن دید منفی نداشته باشم. و تصور نکنم که با نه گفتن، اتفاقات بدی می‌افتد. یا فکر نکنم که خودخواه به نظر می‌آییم. به نظر من توانایی نه گفتن یک مهارت است، که بسیاری از افراد آن را ندارند.

در آن زمان من معاون رئیس یک شرکت بودم. تمام وقت در یک دفتر در مرکز شهر کار می‌کردم. ساعات اضافی آخر هفته و عصر را با جمع آوری اطلاعات، نوشتن گزارش و ایمیل زدن پر می‌کردم. بهتر بخواهم بگویم، زندگی من به گونه‌ای نبود که بتوانم در خانه با فرزندانم وقت بگذارنم. شرایط طوری نبود که بتوانم در خانه به فرزندانم در درس‌ها کمک کنم و یا چیزی را آموزشم بدهم. در این بین باید بگویم که پسرم دچار اختلال طیفی اوتیسم است و نیاز به حمایت بیشتری از سوی من دارد.
من در مقاله‌ای با عنوان تشخص اوتیسم در کودکان خوانده بودم، که این دسته از کودکان علاوه بر آموزش در مدرسه به آموزش در خانه نیز نیاز دارند. من دغدغه آموزش در خانه کودک خود را نیز داشتم، اما نمی‌توانستم کارهایم را مدیریت کنم. بنابراین عدم مدیریت و پذیرش بسیاری از کارهایی که به آن‌ها علاقه نداشتم، باعث شده بود از چیزهایی که به آن‌ها علاقه دارم، دور شوم.

توانایی نه گفتن
توانایی نه گفتن به قرارهای کاری کم اهمیت در صورت نیاز

مدیریت کار

اما من کارم را دوباره سازماندهی کردم تا بتوانم به پسرم که درگیر اختلال طیف اوتیسم است، در آموزش و یادگیری کمک کنم. من باید کارم را مدیریت می‌کردم، چون دیگر برای مدیریت هزینه‌ها و مقدمات آموزش در منزل راهکار دیگری وجود نداشت. زمانی که پسرم در کلاس‌های تکامل و توانمند سازی شرکت می‌کرد یا با یک معلم خصوصی کار می‌کرد، من تماس‌های کاری خود را در راهروها یا در اتومبیل پارک شده پاسخ می‌دادم. این اولین قدم در مدیریت کارهایم بود. به این صورت بود که من مدیریت کارهای خود را شروع کردم.
من فقط می‌توانم ساعات محدود و در حد نیاز، زمان برای انجام کارم قرار دهم. من در پاسخ به جلسات، دعوت به ناهارهای کاری یا فرصت‌های تجاری فقط یک جواب داشتم. من در پاسخ به درخواست‌ها می‌گفتم: “من پسرم را در خانه آموزش می‌دهم و اکنون زمان محدودی دارم. بنابراین من نمی‌توانم برای آینده برنامه ریزی خاصی داشته باشم. من نمی‌توانم برنامه خود برای آینده را با درخواست‌های دیگر بهم بزنم.”

فواید نه گفتن

با نه گفتن به بسیاری از کارها توانستم وقت خود را حفظ کنم. همچنین فواید دیگر را نیز در نه گفتن یافتم. من فهمیدم که وقتی به بسیاری از درخواست‌ها نه بگویم، وقت بیشتری را با کودک خود می‌گذرانم. صبورانه‌تر در مقابل کودک اوتیسمی‌ام برخورد می‌کنم. اگر من دچار اضطراب و استرس نباشم، راحت‌تر می‌توانم در مقابل لحظات سخت کودکم صبور باشم و سعی کنم او را به سمت آرامش هدایت کنم. در شرایطی که من آرام باشم، راحت‎تر می‌توانم او را آرام کنم.

نه گفتن و رد درخواست‌هایی که باب میل من نبودند، یک پیشرفت خوب و خوشایند در زندگی من ایجاد کرد. من نه تنها زمان، بلکه انرژی خود را نیز حفظ کردم. همچنین توانستم انرژی و زمان خود را مدیریت کنم و در جاهایی که علاقه دارم، صرف کنم. من مهمانی‌ها و روابط خانوادگی را که ممکن بود پسرانم را اذیت کند، قطع کردم. تعداد جلسات و کنفرانس‌هایی که باعث تخلیه انرژی من می‌شدند را کاهش دادم. همچنین ارتباط با دوستانی که صمیمیت خیلی زیادی با آن‌ها نداشتم را کم کردم. گویی این دسته از دوستانم به جای محبت، بیشتر جو تحریک کننده‌‌ای را در زندگی‌ام ایجاد می‌کردند. نیازهای خاص پسر اوتیسمی‌ام دلیلی برای کاهش تمامی روابطی بود، که نام بردم. من بعد از کاهش این گونه روابط خود نتیجه گرفتم که هر چه دیوارهای اطرافم را بالاتر ببرم، روزهای شادتر و در کل، زندگی بهتری خواهم داشت.

وقت گذراندن با کودک
وقت گذراندن با کودک

“نه گفتن” فقط یک فضا برای رسیدگی به کودک اوتیسمی‌ام با شرایط خاص ایجاد نکرد، بلکه برای خودم نیز مزایای دیگری داشت. نه گفتن به بسیاری از کارهای دیگر، برای من فرصت‌های بسیاری ایجاد کرد تا بتوانم دوباره رمان بخوانم، به طور مرتب به باشگاه بروم و از تماس‌های طولانی با دوستان صمیمی‌ام لذت ببرم.

نه گفتن بدون بهانه

زمانی که عادت “نه” گفتن را یاد گرفتم، دیگر آن را به بهانه‌ی اینکه پسرم اوتیسم دارد، توجیه نکردم. در واقع مثل سابق احساس نکردم که باید برای نه گفتن به برخی کارها و درخواست‌ها بهانه یا دلیلی بیاورم. نه گفتن یک انتخاب بود که هر کسی در هر شرایطی ممکن است با توجه به شرایط خود آن را انتخاب کند. و من بعد از مدتی تمرین توانستم به راحتی نه گفتن را یاد بگریم.

باید به این نکته توجه کرد، که برای یاد گرفتن “نه گفتن” لزوما نیازی به بحران و یا مشکلی در زندگی نیست. یعنی حتما نیازی نیست که مثل من یک مشکل در زندگی داشته باشید تا بتوانید به دیگران نه بگویید. تا زمانی که نتوانید به خواسته‌های دیگران نه بگویید، هرگز نمی‌توانید برای اولویت‌های شغلی و شخصی خود وقت بگذارید. پسر اوتیسمی من در نه گفتن به من کمک کرد و این باعث شد که من در مورد نیازها، اهداف و خواسته‌های خود بیشتر آگاه شوم.
من فقط به آن دسته‌ از مواردی که عمیقا دلم می‌خواهد، بله می‌گویم. من توانایی نه گفتن را به خاطر پسرم فراگرفتم. اما شما سعی کنید خودتان یاد بگیرید. منتظر یک بحران در زندگی خود نباشید تا مجبور شوید این توانایی را فرا بگیرید. در هر صورت من از شرایط به وجود آمده به خاطر پسر اوتیسمی‌ام بسیار خرسند هستم.

توانایی نه گفتن
توانایی نه گفتن

سخن آخر

سعی کنید، در مقابل درخواست‌ها و کارهایی که باب میلتان نیست، بگویید نه. هیچ وقت دنبال بهانه‌ و یا توجیه برای نه گفتن خود نباشید. هر وقت تمایل ندارید، بگویید نه. لازم نیست که شما هر کاری که دیگران پیشنهاد یا درخواست می‌دهند، را انجام دهید. باید یاد بگیرید، که همیشه خواسته‌ها و علایق خود را در اولویت قرار دهید. توانایی نه گفتن یک هنر است. منتظر یک اتفاق یا یک بحران در زندگی خود برای یاد گرفتن این توانایی نباشید.